به نام خدا
سلام بچه های گلی که یک لحظه تنهام نمیذارید و همیشه به من سر میزنید می خوام یه شعر از یک شاعر خوب برای شما بنویسم .
خسرو جان
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی
که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز
مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد ...
( از آلبوم سهراب-سهراب سپهری)
خسرو جان
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی
که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز
مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد ...
( از آلبوم سهراب-سهراب سپهری)
قسمتی از متن:
من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بکند
من در این تاریکی امتداد تر بازوهایم را زیر بارانی میبینم که دعاهای نخستین بشر را ترک کرد
ابر ها رفتند،یک هوای صاف،یک گنجشک،یک پرواز
دشمنان من کجا هستند
فکر میکردم در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد
در گشودم قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من،آب را با آسمان خوردم!!!